نگاهم لهجه ای دارد که تنهایش تو می فهمی
چو رودی پیچ در پیچ و درازایش تو می فهمی
تو میدانی که منظور از محبت چیست میدانم
کلید معرفت داری و معنایش تو می فهمی
به گنج همدلی باید رسیدن، مهربانی را
ندارم شک به آسانی که غوغایش تو می فهمی
بسان قطره می مانم که با جمع تو سیلم من
مسیرم پیچ و خم دارد که دریایش تو می فهمی
دریغ از من مکن بذر نگاهت را که می میرم
که رستن آرزوی بذر و رویایش تو می فهمی
از آن انسان بگویندم که انس از فطرتم خیزد
بیا گنج معانی را زوایایش تو می فهمی...
:: برچسبها:
شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 64
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0