سلام؛سلامی به گرمی آفتاب وبه زیبایی مهتاب,به زیبایی پرهای پرستو وبه آواز بلبلان خوشرو.

سلام به پدر عزیزترازجانم که بدون گرمای دستانش,زندگی معنایی نخواهد داشت.

می خواهم برایت نامه بنویسم اما نمی دانم چه بگویم ,از مهربانی هایت,خوبی هایت و....

به نطر من توازهمه پدرها مهربان تری,خوشروتر هستی.تورا دوست می دارم به اندازه ی تمام ستاره ها,آسمانهاوکهکشانها.روزی از معلم ریاضی پرسیدم:"شما چه قدر پدرتان را دوست دارید؟" وآهی از ته دل کشید, گفت:"اگربود,به اندازه ی تمام اعداد دوستش داشتم." کمی دلم برایش سوخت. به سراغ معلم شیمی رفتم واوگفت:"پدر مانند هسته ای است که فرزندان به دورآن می گردند."از حرف او هیچ نفهمیدم.به سراغ معلم فیزیک رفتم,اوگفت:"پدر خورشیدی است که هیچ گاه خورشیدگرفتگی اش را نمی بینی."پاسخ اومرا گیج تر کرد.معلم جغرافیا گفت:"او ماننداقیانوسی پهناور است که چند قاره را به هم متصل می کند."با خود گفتم,پدر هیچ شباهتی با اقیانوس دارد؟اما خوب چه میشودکرد,نظر معلم جغرافیا بوددیگر.در نهایت به سراغ معلم ادبیات رفتم وسوالم را تکرار کردم.گفت:"پدر مانند آسمانی وسیع وپهناور است که این پهناوری در صبرش مشاهده می شود."

به هرحال دیگر ناامیدشده بودم.

 حالا وظیفه من در مقابل اوچیست؟ناگهان به سراغ معلم قرآن رفتم وازاو پرسیدم.اوگفت:"چرانگاهی به کتابی که خدا با ماحرف می زند نمی اندازی ؟"قرآن را باز کردم وناگهان چشمم به این آیه افتاد: "به پدر ومادر خودنیکی کنید."

پدر خوب ومهربانم نمی دانم چرا این شعر یادم آمد ومی خواهم برایت بنویسم:

با مادر خویش مهربان باش               آماده خدمتش به جان باش

با چشم ادب نگر پدر را                     از گفته اومپیچ سر را

چون این دو شوند از توخرسند               خرسند شود زتو خداوند